کیان . بیمارستان. هایپربیلی روبین
سلام پسر قشنگم امروز از فرصت استفاده کردمو تا خوابی گفتم یکم واست از روزای اول اومدنت بگم بگم که به من و تو نیم وجبی چی گذشت هم تلخ و هم شیرین......... اینو بگم که مامانی از چند وقت پیش که سونو داده بودم می دونستم که خیلی پهلوون و تپل نیستی و اینم به گفته ی خانم دکتر به خاطر وضعیت من و فشار بالام بود.اخه پسرم من از هفته ی 22 اومدن تو توی دلم مشکل نوسان فشار پیدا کرده بودم.یه روز بالا دو روز پایین......... وقتی بهوش اومدم و دیدمت میدونستم خیلی کوچولویی اما نمی دونستم واقعا بند انگشتی هستی.مثل اینکه اترین(دختر عموی کیان)درست میگفت تو واقعا بند انگشتی به دنیا اومدی.......... اما مهمتر از هر چیزی واسه ما این بود که خدای مهربون یه پسر س...
نویسنده :
مامان سیما
13:51